سیاهبازی و نظام سلطانی
تاریخ انتشار: ۳۰ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۱۳۱۱۰۶
نمایشهای پیش از تاریخ ایران مانند رقص با صورتک بز گرداگرد سفالینهها، ما را متوجه درک حکمت کاربرد نقاب و فهم نقاب و پرسوناژ میکند و امروز در درک صورتکهای بازیگران سیاسی در نمایش شبکههای خارجی مانند بیبیسی یاری میرساند و به درد تأویل و همچنین ساختارزدایی خلاق و فهم مقاصد مضحک میخورد. همانطور که در درک ژرفای ایستادگی جدی ایرانیان در نمایش جدی سوگ سیاوش امر متضاد رخ مینماید.
بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نکته مهم این مصاحبه، حرفهای هپروتی و خیالات و اوهام سطحی آقای مهدی نصیری نیست، بلکه ورشکستگی و نمایش فلاکت اربابان جهانی یهود بیبیسی و روچیلدهاست و دربار بدبخت سلطنتی در حال اضمحلال با شاهکی فاسد و فرتوت و دم مرگ که دارد فرافکنی میکند. حقیقت را باید اینجا جستوجو کرد: مقاومت شکوهمند، عزیز و پیروزمند غزه که فرزند انقلاب اسلامی است، چیزی برای رژیمهای شیطانی باقی نگذاشته، صورت پلشت، برزخی، درنده، کودککش و خونریز بدتر از نژادگرایی سنتی هیتلریشان در جهان عریان و منفور شده، رؤسای آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان امروز چهره انسان ندارند و از هر حیوان وحشی بدتر و بیارزشترند و ناقوس مرگ و تقدیر سعیر و هیزم جهنمی بودنشان نه در ملکوت که در همین زمین و سرزمینشان طنین افکنده است. برای همین است که غرب همه مهرههای نامدار سیاسی، فلسفی، حقوق، جامعهشناسی و رسانهاش را گرد آورده از هابرماس تا ژیژک که از نظام مثلا دموکراسی لجنزده و عفونت زایش دفاع کنند. این تلاش مذبوحانه در ارتباط با ایران به این دلقکبازی با سایهها و تقلید و مضحکه ختم شده است. تا در اوج رسوایی و شکست و نومیدی و تهوع میلیونها انسان از این خونخوارگی بینظیر و صدای فریاد مردم آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، اتریش، نروژ، دانمارک، سوئد، اسپانیا، آمریکای لاتین، آسیا، آفریقا و... رقص بز راه بیندازد و حواسها را پرت کند. شوخی آنجاست که این افشا و تخم طوفان فروپاشی افشان در جهان با دمیدن حرفهای برخاسته از بادشکم، میخواهد روح زندگی در آن بر دمد و اپوزیسیون را از وضعیت روحی مرگزده نجات دهد! پس اصل موضوع واکنش مذبوحانه و منفعل برابر طنین مرگ دشمنان ایران است که برنامه بیبیسی خزعبلاتی پیرامون اوهام فقدان رهبری و ولیفقیه ایران را در بوق کرده است اما بیچارگیشان آن است که بهیاد نمیآورند یک بار همین را درخصوص فقدان امام بازی کردند که مضحکهای از آب درآمد.
دومین نکته فلاکت بیبیسی که پس از تعطیل دو شبکه نوکر، دست تنها شده و مضحک بودن کارش از همین حالا ظاهر گشته، ربط دارد به امید بستن به کسی چون مهدی نصیری که به امثال او بگوید در داخل ایران گرد بیایید و سازماندهی شوید تا در وضعیت فقدان، مانند زمان رحلت امام(ره) ابتکار به دست کانون پنهان قدرت نیفتد.
خداراشکر که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ازاحمقان هستند واصلا دشمنی با حق، آدم را ابله میکند. زیرا بعد از ۴۰سال هنوز نمیدانند انقلاب اسلامی را خدا باحسین(ع) و فررندانمعصوم ایشان و امامرضا(ع) این پادگان قیامقائم(عج) و یاران حضرت ولیعصر(عج) وصاحبالامر،در نجفوکربلا وقم، حضرتابوالفضل(ع)، حضرتزینب(س) وبهویژه حضرتمعصومه(س) و بهدست کل مردم مؤمن ایران وسربازان امام زمانش را در عراق، لبنان، یمن، سوریه و... وحوزههای علمیه و اولیای پاک خدا و قلوب و دعای مسلمانان و مستضعفان جهان حفظ میکند و نه این و آن محفل سیاسی و نظامی مخفی. مغز کودتاچی بیبیسی از این بیشتر توان درک حقیقت ندارد.
این دو نکته را داشته باشید: یعنی واکنش فلاکت بار بیبیسی و در اصل اربابانش برابر درخشش حیات نو و پیروزی جهانی ایران و مقاومت اسلامی و غزه و انقلاب اسلامی از یکسو ودلخوشکنک سایه بازی مسخره و علم کردن اوهام فقدان رهبری (خداوند عمر طولانی و برکات روز افزون نصیب شان فرماید) و از طرف دیگر متوسل شدن به هر حشیش و پر کاهی چون نصیری و زیبا کلام و اپوزیسیون مفلوک داخلی، برای امید دادن به اذناب داخلی شیطان در این نومیدی ژرفشان، کلیدی برای فهم خاصیت بیچاره این برنامهها و ورشکستگی بیبیسی و واکنش سطحی اوست. خود حرفها ارزشی برای پاسخگویی ندارد اما برای خالی نبودن عریضه میتوان به فضاحت و خیالپروری واهی ومضحکش پرداخت وخندید.
زبان اوهام وحرفهای سایه بازی
اما متن گفتوگوی نصیری خوانساری، دیپلمات رژیم مستبد و نوکرانه شاه همان زبان اوهام است که فقط بهدرد سر پا نگاه داشتن اپوزیسیون و اقشار آمریکایی ما میخورد که از معجزه مقاومت غزه و آبرومندی ایران و خیزش جهانی و نفرت علیه اربابانشان دچار ضربه مغری شدهاند.
دروغ
برنامه بیبیسی از اول با دروغ مجری شروع میشود و تهمت به امام عزیز که گویا وعده داده بوده، حکومت آینده ایران همان دموکراسی غربی خواهد بود. این کذب عیان برای آن است تا ایده احمقانه نظام سلطانی را به زبان نصیری مطرح سازد. اگر جوانان جاهل به مستندات قطعی و حافظه مواضع امام دسترسی ندارند، جز افرادی بامرض قلوب این دروغ را باور نمیکنند. یک دهه و اندی تدریس حکومت اسلامی و اصل ولایت فقیه و دفاع از جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، پیش از پیروزی انقلاب و تصویب قانون اساسی در سال ۵۷ و ثبت سخنان امام درصحیفه نور، شهره خاص و عام است و شناخت کامل اغوای دموکراسی غربی و نقش قدرت فاسد ضد مردمی سرمایه در آن شبههای برای مخالفت امام با فریب فساد ضد دینی دمومراسی لیبرال و لیبرالیسم و باور لیبرالها باقی نگذاشته بود و همه جا نظرشان را بیان و از معماری نظام حکومت اسلامی در قالب جمهوری اسلامی فقیهانه دفاع کرده بودند. حالا بیبیسی و امثال شیطان زدههای تازه بهدوران رسیده با دروغزنی نمیتوانند ماموریت شیطانی خود را به انجام برسانند. توسل به دروغ در این گفتوگو همان اولین نشانه شیطنت نصیری است. دوستانی متحیرند که چگونه آدمی افراطی که نمیخواست سر به تن شهید آوینی باشد، امروز به این مواضع بیآزرم علمی و سرشار از جعل نفسانی میغلتد. دقیقا تعجبی ندارد. به سبب همان افراطیگری که ریشه در عدم تهذیب و تزکیه نفس دارد، این تغییر روی داده است. تغییر انسان حقیقیترین واقعیت حیات دنیوی است . اما انسان تغییر از ظلمات به نور یا از نور به ظلمات را پشت سر میگذارد. روکردن به نور و عبودیت خدا، نشانهاش بیداری، مراقبت، تزکیه و بندگی خالص و رهایی از اهواست. کتاب خدا هم تزکیه را مقدم بر تعلیم پیش میبرد.
درعصر ظهور و پیشا رهبری امام موعود عدل جهانی(عج)، رخداد عریانسازی حقیقتها صورت میپذیرد، عالم و عامی آزمایش میشوند، سزاوار حضور در صف ایمان هستند یا صف کفر و حجت تمام خواهدبود. مرجع، مجتهد، روحانی، سیاستمدار، دانشمند، فیلسوف، مدعی ولایتفقیه، انقلابی، اصلاحطلب، روشنفکر و مردم همه آزمایش میشوند و نفوس بیمار و دروغزن عریان خواهندشد. جاهطلبی و هر حب دنیا مایه سقوط در صف دوزخی دشمنان خدا و اسلام و مقابله با حق خواهدشد. پس تعجب ندارد به سبب عدم تزکیه نفس، امثال حضرات نامدار نظیر کاظم شریعتمداری و دیگر آقایان و تحصیلکردگان با هوش علم دین و شیرازی و دیگران سقوط کنند که نصیری خاک پای آنان هم نمیشود و خدا به آنها و به بیچارگانی هزار بار گناهکارتر چون من رحم کند. راز همان اراده خدا به جدایی صف نفاق باطنی در عصر پیشا ظهور است؛ زیرا امام زمان به سربازان خالص نیاز دارد و تحمل مشقات جهاد و مقاومت بدون این تزکیه و با لفاظی، سیاستبازی، تکبر، عجب، غرور و جاهطلبی ممکن نخواهدشد. دروغگویی در این گفتوگو اولین سند ظلماتش از همان ابتداست.
نظام سلطانی
نصیری، سارق ایده نظام سلطانی از اسلاف ضد انقلابی چپ خود است و خواندن مواد درسی حوزوی به شیوه تحصیل دانشگاهی و بدون تقویت تقوا و تهذیب نفس، از او سایه دستچندم شیرازیها ساخت که انتقام شیطان و انگلیس از مجاهد اعظم میرزای شیرازی است. سروش و کدیور و دیگران هم مانند استادان خود قربانی همین هوش وزبانآوری و فقدان تزکیهنفس خودپرستی شدند و حالا هم بازیگر تازهرسیده نمایش سیاهکاری وخیمهشببازی که سرنخش دست شیطان است، همین مرض وغرض را دارد.
نصیری میگوید نظام سلطانی در جمهوری اسلامی چیزی بیشتر از نظام سلطنتی است؛ زیرا در نظام سلطنتی ما با مشروعیت الهی روبهرو نیستیم؛ اما جمهوری اسلامی خود را با منتسب کردن به آسمان، ابعاد معنوی پیدا میکند. نصیری در تقلید از نظریه سلطانی و سرقت از دست روشنفکرانی که قبلا از دست مستشرقین سرقت کردهاند بیسوادانه حرف میزند که حتی اطلاع ندارد جدا از خلفای غاصب در اسلام، حتی شاهان انگلیس و فرانسه و کل اروپا حتی ناپلئون هم با مقدسسازی جعلی پاپ و ادعای گرفتن حکومت و تاج از آسمان به سلطنتش ابعاد دینی و الهی میبخشید و گرفتن تاج از پاپ و خود برسر گذاشتن یک بدعت امپراتوری مدرن بود و شاه هم به دروغ سلطنتش را ودیعه الهی وانمود میکرد. فرق حکمرانی حقیقتا رو به ا... امام و متصل به فرمان الهی و فرمانبرداری از امام زمان با حکومتهای جائر همان چیزی است که آدم نامهذب و بیگانه از توبهای مثل نصیری در پی اساتیدش فهم نتواند کرد. خواهیم دید یک طلبه ساده درس خارج اگر بیمرض قالب باشد، میداند فرق ولایتفقیه الهی و نظام سلطانی نفسانی چیست و نصیری نمیداند.
خیالپروریهای واهی
خدا را شکر که دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی از احمقان هستند و اصلا دشمنی با حق، آدم را ابله میکند. زیرا بعد از ۴۰سال هنوز نمیدانند انقلاب اسلامی را خدا با حسین و فررندان معصوم حسین(علیهمالسلام) و امام رضا(علیهمالسلام) این پادگان قیام قائم(عج)ویاران حضرتولیعصر(عج) وصاحبالامر، در نجفوکربلا و قم، حضرتابوالفضل(علیهمالسلام) و حضرتزینب(سلاما... علیها) و بهویژه حضرت معصومه(سلاما... علیها) و بهدست کل مردم مؤمن ایران و سربازان امام زمانش در عراق، لبنان، یمن، سوریه و... و حوزههای علمیه و اولیای پاک خدا و قلوب و دعای مسلمانان و مستضعفان جهان حفظ میکند و نه این و آن محفل سیاسی و نظامی مخفی! مغز کودتاچی بیبیسی از این بیشتر توان درک حقیقت را ندارد.
این دو نکته را داشته باشید: یعنی واکنش فلاکتبار بیبیسی و در اصل اربابانش برابر درخشش حیات نو و پیروزی جهانی ایران و مقاومت اسلامی و غزه و انقلاب اسلامی از یکسو و دلخوشکنک سایهبازی مسخره و علم کردن اوهام فقدن رهبری (خداوند عمر طولانی و برکات روزافزون نصیبشان فرماید) و ازطرف دیگر متوسل شدن به هر حشیش و پر کاهی چون نصیری و زیباکلام و اپوزیسیون مفلوک داخلی برای امید داشتن به اذناب داخلی شیطان در این نومیدی ژرفشان. کلیدی برای فهم خاصیت بیچاره این برنامهها و ورشکستگی بیبیسی و واکنش سطحی اوست. خود حرفها ارزشی برای پاسخگویی ندارد اما برای خالی نبودن عریضه میتوان به فضاحت و کودنی و خیالپروری واهی و مضحکش پرداخت و خندید.
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: بی بی سی اخبار دروغ رسانه های معاند
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۳۱۱۰۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
احسان طبری؛ تئوریسین برجسته چگونه از مارکسیسم برگشت و «خدمتگزار بزرگ نظام اسلامی» شد
عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 35 سال قبل در 9 اردیبهشت 1368 خورشیدی یکی از بحثانگیزترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران درگذشت: احسان طبری، تئوریسین برجستۀ حزب توده و مهم ترین نظریهپرداز مارکسیسم در ایران که در زندان جمهوری اسلامی از مارکسیسم برید و دربارۀ اسلام نوشت. حتی پس از آزادی از زندان.
چون فضای سیاسی متأثر از برکناری آیتالله منتظری از قائم مقامی رهبری بود و بعد هم بیماری امام خمینی و سپس درگذشت ایشان و موضوع جانشینی و چندان مجال پرداختن به طبری فراهم نیامد حال آن که اگر این اتفاق چندی بعدتر رخ میداد درباره او بسیار بیشتر گفته و نوشته میشد. هر چند در آن زمان برخی مجلات روشنفکری از یاد او فرونکاستند زیرا تنها وجه سیاسی نداشت.
برخی از هم حزبی های او اعلام ترک مارکسیسم و ترجیح و گرویدن به اسلام را ناشی از این میدانند که اهل مقاومت نبود و بعضی هم به این سبب که همین که ایران از متحد آمریکا به دشمن آن بدل شده بود ولو با اسلامیت انقلاب 57 که نسبتی با ماتریالیسم و مارکسیسم نداشت برای او مطلوب بود و اسلام انقلابی را از این منظر پذیرفت. کما این که وقتی هنوز مارکسیست بودند ابایی نداشتند در انتحابات خبرگان قانون اساسی از حجتالاسلام یونس موسوی در کرمانشاه حمایت و تصریح کنند: کمیته مرکزی حزب تودۀ ایران ضمنا اعلام میدارد: در هر نقطهای که آیتالله صادق خلخالی نامزد باشند به ایشان رأی خواهند داد. (9 مرداد 1358، هفته نامۀ مردم)
دکتر انور خامهای از گروه 53 نفر (اولین تشکل مروج کمونیسم در ایران در زمان رضاشاه) درباره طبری گفته بود: «او آدمی بیکینه بود ولی مهمترین صفت او این بود که قدرت مقاومت او کم بود. چندان که در جوانی و بعد از دستگیری با دیگر اعضای ۵۳ نفر در همان اولین جلسات دادگاه همه اطلاعات خود را با توضیحات مفصل نوشت. بعدها هم مثل یک چوب تربه هر صورتی که خواستند درآمد. آدمی با معلومات بسیار و ارزش بالای فکری و ادبی اما از حیث ایمان به راه و روش و استحکام ضعیف.» - [مجلۀ آدینه مرداد 68]
در این موضوع اما کسی تردید ندارد که احسان طبری نابغهای بود که اگر عمر خود را پای حزب توده نمیگذاشت و ۳۰ سال (از ۱۳۲۷ تا ۱۳۵۷) خارج از ایران به سر نمیبرد یا در غرب روزگار میگذراند جایگاه علمی یا ادبی یا دانشگاهی بسیار بالاتری کسب میکرد در حالی که در اتحاد شوروی هم در عالیترین سطح با آکادمی علوم همکاری داشت اما به هر حال عنصری سیاسی و ایدیولوژیک به حساب میآمد.
ترور شاه در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ و اعلام انحلال و غیر قانونی بودن حزب توده چارهای جز مخفی شدن و سپس فرار پیش پای سران حزب توده و از جمله احسان طبری نگذاشت هرچند که برخی از سران حزب که به زندان افتادند نیز موفق به فرار شدند و موضوع مستند «فرار از قصر» که به تازگی ساخته و ارکان شده همین است.
در دوران رضاشاه احسان طبری مانند دیگر اعضای گروه ۵۳ نفر به زندان افتاد و در پی شهریور 1320 فضا تغییر کرد آن قدر که در شرکت نفت انگلیس استخدام شد و برای نشریه اخبار روز مطلب ترجمه می کرد و از این حیث می توان طبری را یکی از برجسته ترین روزنامه نگاران ایران هم دانست. اگرچه بعد از شرکت نفت روزنامه نگاری او تنها در چارچوب حزب بود و در این باره دو نظر وجود دارد: یکی قایل به روزنامه نگاری حزبی به عنوانی یک ژانر در ژورنالیسم است و دیگر این دیدگاه که روزنامه نگار باید به دنبال واقعیت و کشف حقیقت و توصیف روایت باشد و با نگاه حزبی نمی توان و این دیگر تبلیغ است و روزنامه نگاری مستقل نیست.
کار در شرکت نفت انگلیس با انتقاد دوستان و هم حزبی ها مواجه شد و چون اعلام کرد تنها به قصد امرار معاش و تامین زندگی است از او خواستند در خبرگزاری تاس مشغول شود و از این پس رسما حقوق بگیر حزب شد تا ماجرای ترور در سال ۱۳۲۷ هر چند کمی قبل از آن هم تشکیلات حزب توده در شمال متلاشی شده بود.
به شمال اشاره شد. بدنیست بدانیم مازندرانی بود و پدرش شیخ حسین طبری معمم و وکیل دادگستری و در متن ادعا نامه مدعی العموم درباره ۵۳ نفر درباره شماره ۲۷ چنین آمده بود: «احسان الله طبری فرزند حسین. اهل ساری، مقیم تهران، خیابان عین الدوله، ۲۱ ساله، محصل دانشکده حقوق. در خانه او اوراق کمونیستی کشف شده و آنها را ترجمه کرده است. نظر به اقاریر و اعترافات صریح تردیدی در ارتکاب متهم به قیام علیه امنیت و استقلال کشور وجود ندارد و طبق ماده یک قانون سابق الذکر ( قیام علیه امنیت ملی) صدور حکم مجازات مشارالیه مورد تقاضاست.»
دستگیری او روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ صورت پذیرفت و دادگاه او اندک زمانی بعدتر تشکیل و به سه سال و نیم حبس محکوم شد و اگر رضاشاه برکنار و تبعید نشده بود هم البته باز آزاد می شد منتها در این صورت فضای سیاسی دیگر مساعد نبود حال آن که طی ۵ سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ فضا برای فعالیت حزب توده و ترویج مارکسیسم بسیار مساعد شده بود.
انورخامه ای از دیگر اعضای ۵۳ نفر درباره هوش و نبوغ و قدرت یادگیری احسان طبری گفته بود: «در زندان با یک یهودی آشنا شد که مهاجر فراری بود که پدرش از شوروی اخراج شده به ترکیه رفته بود و از آنجا به فلسطین تبعید شد و در مرز انگلیسی ها به ایران تحویل داده بودند و تا ۱۳۲۰ در زندان بود و سلول او درست مقابل احسان طبری قرار داشت. با هم قرار گذاشتند او به طبری ترکی استانبولی بیاموزد و طبری هم به او فارسی. تنها دو ماه بعد طبری که از زندان آزاد شد خواندن و نوشتن ترکی استانبولی را به خوبی فراگرفته بود در حالی که آن یهودی همچنان تنها چند کلمه فارسی یاد گرفته بود!»
بالاترین استعداد احسان طبری در زبان آموزی بود تا جایی که گفته شده به ۱۰ زبان مسلط یا دست کم با آنها در حد خواندن آشنا بود چندان که می توانست به جز فارسی، انگلیسی و عربی و فرانسه و آلمانی را بخواند و نیز روسی و ترکی و لاتین و اوستایی و پهلوی را!
چنین استعداد و نبوغی به شوروی رفت و در مدرسه عالی حزب در مسکو تاریخ خواند و از فلسفه هم غافل نبود و عنوان پایان نامه او فلسفه ابن سینا بود. ۱۰ سالی در مسکو بود و بعد از بهبود روابط شاه با شوروی از طبری خواستند به لایپزیک آلمان شرقی برود.
در دوران دولت ملی مصدق و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و نیز انقلاب ۵۷ در ایران نبود و بعد از پیروزی انقلاب و در پی ۳۰ سال به ایران برگشت و ترجیح داد به امور فرهنگی و انتشاراتی و مطبوعاتی حزب توده برسد و مانند نورالدین کیانوری زیاد در چشم رسانه ها نباشد.
با این حال در تابستان ۱۳۵۸ کاندیدای انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی شد که نام رسمی آن مجلس بررسی نهایی پیش نویس قانون اساسی شد. حضور سران حزب توده و روشنفکران سکولار در آن انتخابات سبب شد روحانیت و حزب جمهوری اسلامی و نیروهای ملی مذهبی ائتلاف کنند و همان فهرست ۱۰ نفره برنده شد: آیتالله طالقانی، آیتالله منتظری، دکتر بهشتی، آیتالله موسوی اردبیلی، دکتر گلزاده غفوری، ابوالحسن بنیصدر، مهندس عزتالله سحابی، شیبانی، علیمحمد عرب و منیره گرجی. ائتلافی که تنها در مخالفت با سکولارها و توده ای ها و مجاهدین خلق متحد بودند و بعد بین خودشان اختلاف فراوان افتاد.
حضور کارگر گمنامی به نام علی محمد عرب در لیست ائتلاف حزب جمهوری اسلامی باعث شد او یک میلیون و ۳۰۵ هزار و ۱۲۶ رای بیاورد و نفر دهم شود در حالی که روشن فکر مشهوری چون دکتر علی اصغر حاج سید جوادی یک میلیون رای کمترآورد: ۲۹۸ هزار و ۳۶۰ رای (چند صد رای بیشتر از مسعود رجوی که نفر دوازدهم شد).
در این فضا احسان طبری هم ۴۷ هزار و 225 رأی آورد که نشان می داد وزن اجتماعی حزب بوده در فضای بعد از انقلاب چقدر است و جالب این که از خود نورالدین کیانوری دبیر کل حزب توده بیشتر چون او ۳۲ هزار و ۶۲۷ رای آورده بود و این نشان میداد رأی به طبری تنها سیاسی نبوده و به خاطر شخصیت علمی و ادبی او هم بوده است.
با این که حزب توده خود را با انقلاب همراه و موافق نشان می داد و از حذف لیبرالها و جهت گیری ضد آمریکایی آن خرسند بود اما در همان اوایل دهه ۶۰ سراغ آنان هم رفتند و غالب رهبران تن به اعتراف دادند و معدودی چون هوشنگ ابتهاج (سایه) بعد یک سال به خاطر اشتهار ادبی بی اعتراف و برنامه تلویزیونی آزاد شدند. بقیه چند سال در زندان بودند و بعد به خانه های امن انتقال یافتند هر چند در مواردی با حکم اعدام هم روبه رو شدند چندان که تکان دهنده ترین بخش مستند «فرار از زندان» اعدام یک نفر ده ها سال بعد از فرار مشهور و در همان دهه ۶۰ است.
شهرت اصلی احسان طبری مغز متفکر مارکسیسم و حزب توده در ایران بود اما وقتی به سهولت همه خطاها را پذیرفته و در زندان کتاب «کژراهه» را نوشت مثل بقیه به او جاسوس و خائن گفته نمی شد. نه توده ایها و نه جمهوری اسلامی و از این نظر موقعیت متفاوتی داشت.
فردای روزی که در بیمارستان «تهران» درگذشت هم روزنامه کیهان در شمارۀ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۸ در خبری که البته به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی تنظیم شده بود او را تنها با همان نام و نام خانوادگی معرفی کرد و اشاره ای به آن همه پیشینه حزبی و سیاسی و فرهنگی و علمی نکردند و تنها نوشتند احسان طبری درگذشت.
رییس بعدی کیهان - حسین شریعتمداری- اما که ساعتها در زندان با او گفتوگو کرده بود سال ها بعد درباره او گفت:
«حضرت امام خیلی پیگیر وضعیت احسان بود و انشاء الله خدا بیامرزدش . وقتی که از مارکسیسم برگشت و خبر به امام رسید حضرت امام فرمودند آزاد شود. احسان هیچ نیاز نداشت وانمود کند از مارکسیسم برگشته و مسلمان شده چون در جرایم خاص حزب توده دخالتی نداشت و اگر هم فرض کنیم قصد تظاهر داشت تظاهر هم حدی دارد نه این که یک دفعه مارکسیسم را از بنیان تکان دهد. به مجرد پخش سخنان او از تلویزیون ایران همه کُپ کردند و رادیو بلگراد گفت به خاطر تزریق آمپول است و باور نمی کردند. چون این احسان بود که سخن می گفت. کسی که تمام کتاب های خود را مخدوش اعلام کرد و کژراهه را نوشت و مبانی مارکسیسم را زیر سوال برد در حالی که می توانست این کارها را نکند و بعد از آزادی دیگر ننویسد. به خاطر همین با خیال راحت می گویم مرحوم احسان طبری خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»
کافی است به یاد آوریم آقای حسین شریعتمداری درباره برخی از برجستهترین صاحب منصبان نظام جمهوری اسلامی در گذشته و حتی روحانیون بلندمرتبه هم به تصریح یا تلویح از تعبیر «خیانت» استفاده میکند ولی درباره احسان طبری برجسته ترین تئوریسین مارکسیسم در ایران می گوید «خدمت بزرگی به نظام اسلامی کرد.»
از این رو شاید اگر حسین شریعتمداری چند سال قبل رییس کیهان شده بود درباره تئوریسین برجسته و سابق مارکسیسم و مغز متفکر حزب توده و عضو ارشد آکادمی علوم اتحاد شوروی این تیتر را بر صفحه اول روزنامه می نشاند: «خدمتگزار بزرگ نظام اسلامی درگذشت.»
آقای شریعتمداری البته به عنوان روزنامه نگار طرف گفتوگو با احسان طبری نبود. از این رو بیمناسبت نیست توصیف دو نفر دیگر را هم بیاوریم. یکی محمود اعتمادزاده (به آذین) که خود در موج اولیه دستگیری سران حزب توده در سال 63 به زندان افتاد و نوشت: ««پیر و شکسته شده و دست راستش بر اثر سکته رخوتی دارد. زبانش کمی کند است و گوشش سنگین و در آن بیرون نیز همسرش آذرخانم با سرطان میجنگد! خبر رسید که همسرِ طبری درگذشته است. پیرمردِ تنها، گاه بی مقدمه و بی صدا اشک میریزد».
یکی از معدود روزنامه نگاران مشهور غربی که موفق به دیدار با احسان طبری شد خانم لورانس دئونا روزنامهنگار سوییسی بود که در همان سال ۱۳۶۳در زندان قصر با او ملاقات کرد و در کتابی با همین عنوان خاطرات ملاقات با طبری در زندان که 4 سال بعد منتشر شد نوشت:
«سرانجام معجزه روی داد در مقابل من درهای زندان باز و بسته میشوند. طبری آنجاست. مبهوت از نور فلاشها، سراپا ایستاده خمیده، لاغر، با پوست مرطوب و براق، شکستهتر از سن و سالش. اگرچه گفتوگو چند دقیقه بیش به طول نینجامید اما من هرگز فراموش نمیکنم که یک متفکر کمونیست به شما بگوید آری خانم! این طور است من پذیرفته ام. من ایدئولوژی سیاسی و اجتماعی اسلام را پذیرفتهام...»
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: زائری: 40 سال قبل قرار بود احسان طبری و آریانپور بیایند و در دانشکده الهیات مارکسیسم را تدریس کنند و اکنون در چهلمین سالگرد انقلاب من از روضهخوانی و منبر امام حسین منع میشوم!/ گفته بودم حجاب اجباری در دین نیامده نامه احسان طبری از زندان به دکتر سروش: "همسانی عقیدتی میان ما (البته از سمت من) نزدیک به حصول است"